تاریخ : دوشنبه 91/10/25 | 10:12 عصر | نویسنده : وستا
نصف شب گذشته بود که از خواب پریدم
یه دردی تموم وجودمو گرفتش به یکباره
از درد به خودم می پیچیدم
درد شدیدتر
چشام پر از اشک شد
...
صب شد
کمی آروم شد
فرصتی دوباره دادم بهش
شاید که بتوانه خودش رو نجات بده از نیستی
عصر ...
باز شروع درد تازه تر
در عرض دو ساعت
زیر چشام کبود شد
از شدت درد
به توصیه دوستی
درمان موقتی برا درد یافتم
و شب را به صب رساندم
صب برای تنبییه بردمش
به دست جلاد سپردمش
بدترین لحظه عمرم را تجربه کردم
خدا نصیب دشمن آدم هم نکنه
حالا درد جدیدتر
و بمراتب شدیدتر از درد دیروز
...
وستا با درد و اشک نوشت: تا عمر دارم نمیرم پیش هیچ دندونپزشکی...